نوشتن در تاریکی

پشت این پنجره ،یک نامعلوم ،نگران من و توست

نوشتن در تاریکی

پشت این پنجره ،یک نامعلوم ،نگران من و توست

یک یادداشت

آن شب خاکستری بهمن ماه یتیم شدم.
پدرم ، مادرم، زندگیم، مردمان ساده و صبور شهرم ، دیوار های خط خطی کوچه ام ، ترانه های پر غم دوستانم ، صدای محزون همسایه ام را داخل دفترچه شعری جا گذاشتم و رفتم .
وقتی از بن بست این کوچه گذشتی ، هرگز فکر میکردی دختر روزهای بی کسیت ، چه قصه ها که به خاطر سپرده؟ ، چه غصه ها که فرو داده ؟!
وقتی سیاهی قایقت تن به دل سیاهی شب می سپرد ، این دو مردمک سیاه را ندیدی که چگونه با آب دیده بدرقه ات میکند . چگونه تو را به دست او سپرد.
تو نفهمیدی من چه وقت غم تاریکترین شبهای زندگیم را با تو قسمت کردم ....
من مُردم روزی که باید تو را زندگی می کردم.
نظرات 1 + ارسال نظر
داریوش 1 تیر 1384 ساعت 11:41 ب.ظ http://titanteam.blogsky.com

سلام همکار وبلاگ قشنگی داری موفق باشی راستی آماده تبادل لینک با من هستی؟

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد