نوشتن در تاریکی

پشت این پنجره ،یک نامعلوم ،نگران من و توست

نوشتن در تاریکی

پشت این پنجره ،یک نامعلوم ،نگران من و توست

حلول

حلول میکنی
روی تصویرها و اشیا .
روی نگاه های گذرای عابران این شهر.
روی چهره خسته مسافر اتوبوس حلول میکنی .
نگاهت روی حاشیه اشیا سایه می اندازد ، سر بلند نمیکنم .
می ترسم ، ساعتت را برایم میفرستی .
نگاه میکنم بغضم میگیرد ، مردمان را واسطه میکنی ، اشیا را ، نگاه های هراسناک من را نمیبینی که چطور از پشت عینک دودی تصویرت را دنبال میکند.
نظرات 1 + ارسال نظر
... 16 مرداد 1384 ساعت 09:02 ب.ظ

.............................

خوشحالم . که می تونم خودمو بهت برسونم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد