نوشتن در تاریکی

پشت این پنجره ،یک نامعلوم ،نگران من و توست

نوشتن در تاریکی

پشت این پنجره ،یک نامعلوم ،نگران من و توست

بغض

کاش واقعا همین طور بود .

کاش همین که اینها میگن بود.

کاش امروز اینطور نمی خندیدی که دلم بیاد بهت حرف بزنم حیف که حس کردم یک روز اقلا یک روز خوش بودی یک روز همه چی خوب بود .

ولی دست از سرم بر نمیدارن این آدم ها .

کاش نمیترسیدم از گفتن اسمشون میدونم اگه بفهمی چه حادثه ای در انتظارشون هست ...ولی زجرم میدن آزارم میدن اذیتم میکنن چطوری بهت بگممممممممممممم؟!

من از تو هیچی نمیخواهم هیچ ....یکبار گفتم در امان خدا ..برو پی زندگی ... شرعا عرفا قانونا هر طور حساب کنی حق داری ، چرا اینها مرا به باد ناسزا میگیرند .

ناسزاست این اراجیف سزا نیست سزای من نیست ..مگر من چه کرده ام ؟...مگر من به تو از آب و آیینه پاک تر گفته ام...مگر غم من روی شانه های تو سنگینی میکند؟ برو بگذار این مردم آزاران هر روز، دست از گریبانم بیرون کشند ...برو بگذار از حرفشان از گزندشان در امان باشم ...برو بگذار غم خود را به تنهایی به دوش کشم ..برو تا بار دیگر باور کنم تنهایی واژه ای است که به بند نافم بستند ...برو و خیالت آسوده ..میدانی که از چه رو میگویم آسوده !..از چه بابت.

اگر دوست داشتن من تو را از زندگیت دور میکند از زندگی حقیقی از واقعیت از مردم اطراف ...برو میان همه اینها آنچنان زی که زیبنده توست .

میان من و این گریه های ناب جای تو خالی.

نظرات 1 + ارسال نظر
شباهنگ 7 مهر 1385 ساعت 11:37 ب.ظ http://www.shabahang.blogsky.com

نشستی که اون بره ؟ خودت برو عزیزم... چرا چرا چرا یه کاری نمی کنی؟

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد