کاش بودی کاش همین نزدیک بودی میشد دستت رو گرفت کشید بردت هر جا !
هر جا که فکرشو هم نمیکنی . وقتی چشمهات رو باز میکنی باز نمیتونی حدس بزنی اینجا کجاست ...اونوقته که یک پک محکم میزنه و میگه نمیخواهی پیاده شی ؟ دلت میخواد تو بوی توتون و افکار خودت بمونی تو خیابون زرتشت تو شهر کتاب تو تصویر آدم ها روی آب روان ..تو فرحزاد تو دربند.
دلت میخواد رشته های اسپاگتی رو هورت بکشی به کسی چه !
کاش بودی امروز شکستم از غصه از درد به خودم پیچیدم و حرف نزدم با هیچ کس هیچ کس ندید چطور دونه های اشکم سر میخوره هیچ کس ندید.
اگر بودی گرم و محکم دنیا چیزی کم نداشت.