نوشتن در تاریکی

پشت این پنجره ،یک نامعلوم ،نگران من و توست

نوشتن در تاریکی

پشت این پنجره ،یک نامعلوم ،نگران من و توست

................وقتی از بن بست این کوچه گذشتی

هرگز فکر میکردی دختر روزگار بی کسی ات

چه قصه ها که به خاطر، به خاطره سپرده!

وقتی سیاهی قایقت تن به سیاهی شب می سپرد..

مردمکان سیاهی تو را با همه گلایه و اندوهت به دست «او» سپرد

و تو نفهمیدی

من چه وقت غم تاریکترین شبهای زندگیم را با تو قسمت کردم...............