نوشتن در تاریکی

پشت این پنجره ،یک نامعلوم ،نگران من و توست

نوشتن در تاریکی

پشت این پنجره ،یک نامعلوم ،نگران من و توست

 به خدا که نامردی !

برای چی اینهمه صبر کردی اینهمه صبوری کری که حالیم کنی دوستم داری؟

چرا؟

چرا منتظر موندی وقت گذاشتی رفتی اومدی ذره شدی ماده انرژی از تو  لایه های هوا از دیوار از همه جا رد شدی که بهبم بگی هستم؟

چرا؟

برای چی صدا میکنی ؟ برای چی حرف میزنی ؟ برای چی ....

چرا میزنی چرا میزنی چرا؟