من از جنینی زاده شده ام که کمان را برای آرش معنا کرده بود
بی آنکه طعم تلخ قدرت را به او آموخته باشد
من ابر خود را میبارم تو چتر خود را بکار
زمان در زیر زبانت آنقدر میخیسد
تا ریشه اش در جان تمام حروف جهان بروید
آینده هزاران سال است که شروع شده
این فردای من و توست که هزاران سال آینده آغاز خواهد شد
من به پاکی و عصمت کودک خیالت سکوت می کنم!
من به احترام ابرهایی که بی بارش می گذرند، سکوت میکنم!
من به احترام مرگ دقایق و به احترام امید به فردا سکوت می کنم!
جواب اینهمه علاقه
همین من دور و تو دور و
گریه هامان که بی گفتگو؟؟