نوشتن در تاریکی

پشت این پنجره ،یک نامعلوم ،نگران من و توست

نوشتن در تاریکی

پشت این پنجره ،یک نامعلوم ،نگران من و توست

عروس خانوم تموم نشد؟!

امروز هم! با خیالت خوش روزگاری بود....

.....


پیش میاید که می پرسد: کجایی؟

میگویی :سلمونی! آرایشگاه

میپرسد :کدام خیابان 

میگویی: فیروز غربی بعد میاید از آن چپ و پیچ و بن بست ها در فیروز شرقی پارک میکند

و زنگ میزند که بپرسد: پس کجایی؟ اینجا که تابلو آرایشگاه نیست قیافه شش در چهارت را در آیینه میبیند و دنده عقب...

همینجوری است که در را باز میکنی  می نشینی و یک نگاهی خم شده روی صورتت شکل علامت سوال های کوچک و بزرگ میشود که خب همین شکلی بودی که چیکار کردی؟؟؟

اونوقت باید یا پاچه شلوار را بالا بدهی یا روسری را بکشی عقب که معلوم شود چه کرده ای....


.....

 


نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد