نوشتن در تاریکی

پشت این پنجره ،یک نامعلوم ،نگران من و توست

نوشتن در تاریکی

پشت این پنجره ،یک نامعلوم ،نگران من و توست

 مامان می‌گفت عسل بخور برات خوبه!

عسل داری؟

دارم!

شیشه عسل رو تو دستم نگه می‌دارم نگاش می‌کنم

قاشق بزرگ رو داخل ظرف عسل می‌زنم

با بغض و چای قورتش می‌دم


همونم !همون تلخی که با یک من عسل هم نمی‌شه خوردش....

خفه می‌شم



نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد