نوشتن در تاریکی

پشت این پنجره ،یک نامعلوم ،نگران من و توست

نوشتن در تاریکی

پشت این پنجره ،یک نامعلوم ،نگران من و توست


 سر خیابان منتظر تو ایستاده ام 

که سر میرسد سر بر میگردانم راهم را میبندد

نگاه میکند میگوید فقط یک لحظه گوش کن

میگویم اگر اینجایم دلیلش این است که منتظرم

میگوید تو که نامهربان نبودی بگذار حرف بزنم توضیح دهم

فلان روز فلان کس فلان جا و من بدون کلمه ای میخوانم 

نمیداند که کار از یک حرف و دو حرف و این روز این و آن گذشته...

چوب خط پر کرده و نمیداند!

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد