روی علم غیب من حساب نکن
اگر خودت نگی چرا چی کی کجا من هیچی نمیفهمم!!!!
نمیخوام هم حدس بزنم...
اگر هم نگی و بگذاری به اون حساب که گرفتاری های من زیاده و این حرف ها باز هم کمکی نکردی !
فقط احساس فاصله ای که از من میگیری رو هر روز روش دستمال میکشی که براق و پررنگ بشه که یادم بیاد هیچی نیستم ! هیچی به معنی واقعی کلمه تو اون زندگی که در و دیوارش منم اما منی که هیچی نیست به هیچ جا وصل نیست !
رو راست بگم
حداقل انتظارم این بود که بیای بگی به این دلیل به این علت نبودم
نه اینکه صرفا حالش نبود !!!
نگرانی من حتی درز دیوار رو هم پر نمیکنه....