نوشتن در تاریکی

پشت این پنجره ،یک نامعلوم ،نگران من و توست

نوشتن در تاریکی

پشت این پنجره ،یک نامعلوم ،نگران من و توست

سالهای زیادی گذشته

سالهای بی صدا بی تصویر 

سالهای بدون اینکه بدانی گرمم یا سرد

پر از حس نهفته‌ای که درون رگهایمان میجوشیده

عین نابینایی که از حواس دیگرش بیشترین بهره برداری را میکند

هر چه بیشتر میگذرد به این ناتوانی میرسم که انگار راه به جایی ندارد

نه آغوشی خانواده ای که همان هرازگاهی سالی به عیدی دستش را بگشاید 

نه شانه‌های تو....

فقط میخواهم زمان دم آسانسور متوقف شود ! همانجا تمام شود.....

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد