نوشتن در تاریکی

پشت این پنجره ،یک نامعلوم ،نگران من و توست

نوشتن در تاریکی

پشت این پنجره ،یک نامعلوم ،نگران من و توست

وسط نوشته ها مکث میکنم

خوب میفهمی توقف کرده ام

نفسی تازه کنم ! همه چیز را قورت میدهم....

نفس عمیق میکشم یک دو سه تا ده میشمرم

دست از نوشتن میکشم که نامربوط ننویسم... که یقه‌ت را نمیچسبم که هی منو ببین !

منو نگاه کن ! دارم دیوانه میشوم ...

از تنها ماندن از تنها شدن از دوباره به حال خودم وا ماندن میترسم و به خودم میلرزم....

دوباره شروع میکنم از تو میپرسم کجا بودیم ؟ چی میگفتم ؟؟؟

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد