نوشتن در تاریکی

پشت این پنجره ،یک نامعلوم ،نگران من و توست

نوشتن در تاریکی

پشت این پنجره ،یک نامعلوم ،نگران من و توست

تصویرسازیهایم همیشه با کمی اینور و آنور درست از آب درآمده

انقدر تصویر کرده‌ام که شده همان که باید می‌شد

انقدر به ذهنم یادآوری کرده‌ام که روزهایم کمی رنگی‌تر شده

امروز نگاه کردم به آنچه نوشته‌ام باز نکردم ورق نزدم فقط به عدد سالهایش نگاه کردم

به خودم در این سالها به حساسیت‌هایم که دیگر آن شکلی نیستم

تو دیدی که من دیگر شبیه هیچ کدام از رفتارهای سابقم نیستم چونان که تو نیز هم

برای اولین بار موقع وداع صدای خنده‌هایت جای آن بغض همیشگی نشست جای آن گرمی روان چشمانت خالی بود تو شکل همیشه نبودی

تو میان آن قاب شیشه‌ای نبودی وقتی سرم میان آدمها دنبالت بود 

تو دربین آدمهایی بودی که پشت به من در حال حرکت بودند کسی به من زُل نزده بود نگاهی حجم وقت را زیر و رو نمی‌کرد

نه اینها شکستن نیست بغض نیست اندوه نیست اینها تو هستی در مرور زمان تویی که مصرانه خودت را برای من انکار می‌کردی امروز اصرار داری که به من بفهمانی تعداد آدمهای زندگیت زیاد است

آدمهایی در برخورد فیزیکی بدون هویت شخصی بدون اینکه برای به دست آوردنشان جنگیده باشی

آدمهای آسان برای روزهای آسان و آدمهای سخت برای روزهای سخت