نوشتن در تاریکی

پشت این پنجره ،یک نامعلوم ،نگران من و توست

نوشتن در تاریکی

پشت این پنجره ،یک نامعلوم ،نگران من و توست

کجاوه

کجاوه ای بیش نیستم ، رونده چون آب ،از مبدا نامعلوم به مقصد دیر یافته .
حرکتم مثل نوشتن قلم میماند گاه پر رنگ و گاه بی رنگ بین این سطور خالی و آبی ، در قاموس اینهمه لغات سهل و سخت دنبال واژه ای میگردم که «دلم برایت تنگ است » را به زبان ساده ، ترجمان دلم باشد.