نوشتن در تاریکی

پشت این پنجره ،یک نامعلوم ،نگران من و توست

نوشتن در تاریکی

پشت این پنجره ،یک نامعلوم ،نگران من و توست

نیاز

زمان مکان وآدم های دور و برم همه را فراموش کرده ام .
فقط یک تصویر مانده .
تصویر پیر مرد عابدی که نامش را نمی دانستم که شرط بستی نامش را نمیدانم.
نامش را وقتی پرسیدم ته اطلاعات خاک خورده ام هم نامی از او نبود.
ولی تصویرش روی قاب گردی از آیینه تاب میخورد .
 نیازم شخص نیست شاید روحی باشد که بی پروا با او حرف بزنم .