نوشتن در تاریکی

پشت این پنجره ،یک نامعلوم ،نگران من و توست

نوشتن در تاریکی

پشت این پنجره ،یک نامعلوم ،نگران من و توست

رهایم نمیکنند

باید امروز هم بروم

یک بار دیگر

 و قسم خورده ام که دیگر نخواهم آمد

یقه دکتر را گرفته ام سرش داد کشیده ام

گفته ام خونی در بدن من نمانده

این دستگاه مسخره را انقدر روی شکم من نچرخانید

من نیستم

رهایم کنید!

من درمان خوشبختی دارم که هست 

چه نیار به شما که تشخیص هم نمیدهید چه برسد به درمان....