-
[ بدون عنوان ]
23 آذر 1388 08:23
مرغ بی دل شرح هجران... مختصر مختصر کن!
-
[ بدون عنوان ]
19 آذر 1388 05:06
دکتر ریاضی علم و صنعت که اذیتمون میکرد رو یادته؟ تهدید جانی شده!! خب چیه نمیشه من هم دلم خنک بشه؟
-
[ بدون عنوان ]
17 آذر 1388 02:13
مستی بهانه است برای خود بودن!
-
سال سال این چند سال
15 آذر 1388 11:43
تو کی (چه وقت) انقدر بزرگ شدی که بگی دیگه از من این حرف ها گذشته؟؟؟
-
کشفیات
14 آذر 1388 01:21
کشف کردم امروز ببین! نسبت آشپزی من به آشپزی تو دقیقا مساوی است با نسبت رانندگی من به رانندگی تو. پ.ن: بوق نزنید لطفا
-
[ بدون عنوان ]
13 آذر 1388 11:46
بارون میاد
-
[ بدون عنوان ]
12 آذر 1388 22:56
دوست ندارم زیاد با کسی حرف بزنم یاهو مسنجر رو باز میکنم بچه ها باهام حرف میزنن دوستام ازم گله دارن که کجایی ؟ چرا آنلاین نیستی ! نمیدونم چی باید بهشون بگم. در دلم رو بستم... تو هم که با شما و بفرمایید و خواهش میکنم و اون افعال جمعت دیوونه میکنی آدمو. موندم که چرا هنوز هم دنبالت میگردم برای حرف زدن؟ شاید چون همراهیم...
-
بار دیگر اینجا که دوست می دارم
12 آذر 1388 10:17
آخیش خونه امن خودم دلم تنگ شده بود براش چقدر دوستش دارم اینجا رو باورم نمیشه که وقتی بازش کردم یک چیزی دوید تو شقیقه هام. با اولین پسورد واردش شدم چه ذوقی کردم بیشتر از اون از دیدن اینکه یک کامنت دارم شاد شدم دوست دارم بنویسی ! من تو رو با نوشته هات میشناسم آدرس بده ! کجا بیام ؟؟
-
[ بدون عنوان ]
23 اردیبهشت 1388 06:48
مرور میکنم و می بینم که این همه وقت این من نبودم که دستم روی سرت بود بلکه این خودت بودی که دستت روی قلبت بود . انگشتات زیر رده های اشکت بود. اگر این خواستن حتی یک طرفه بود از طرف تو بیشتر بود و عالمی بسیج شده بودند که منو از سر راه بردارند. شاید این روزها دارم زیادی فکر میکنم برای هردوی ما شرایط تغییر کرد ورق برگشت ....
-
[ بدون عنوان ]
27 فروردین 1388 03:34
یک روزی می گم بهت که جرم باد برهم زدن بافه های رویا نبود.
-
[ بدون عنوان ]
29 بهمن 1387 04:34
فقط نمیخوام دیگه اشکت رو ببینم. بدم بد خیلی بد.
-
سر بی سامان
16 بهمن 1387 04:29
باید شروع کنم باید پاشم ... دیگه نا ندارم سخته ...کی خواسته اینجوری بشه ؟غیر از خودم چیو خواستم به خودم ثابت کنم ؟ که هستم ؟ که دوستم دارند ؟ وقتی آروم میشم- و بر میگردم میشم اون آدم قبلی -تو دلت نگو فیلمه همه اش ادای آدم خوب ها رو در میاره ادای آدم بد ها رو بقیه دارن در میارن بگذار اگر فکر میکنی اداست من ادای آدم...
-
همین و بس
10 بهمن 1387 08:27
مهم نیست باور کن مهم نیست من پوستم عین پوست وزغ سفت و چغر شده بود چشمانم با تلسکوپ هم دیگر اون آدم رو نمیدید. نمیخواستم دیگه ببینمش خودش اصرار کرد بیاد. خودش اصرار کرد من هم هیچی نگفتم خودم بود با لایه لایه های خشم یخ زده که دورم رو گرفته بود. از من یک دیوار سرد و خشن ساخته بود اومد که دست سازش رو ببینه دید رفت و تمام!
-
[ بدون عنوان ]
2 بهمن 1387 10:08
گاهی وقتی درد توی همه وجودت ریشه میزنه وقتی نفرت جاگیر میشه وقتی میدونی چیزی که تو هرروز صبح از پنجره میبینی سرابی بیش نیست. وقتی همه وجودت فریاده ولی دهنت رو میبندی عجیب نیست اگر اون ریشه های درد درونت جایی جوانه بزنه جایی رو تنت پیچکی بیاد بالا تنت رو در بر بگیره نفست رو بگیره
-
[ بدون عنوان ]
27 دی 1387 08:52
خیلی پیش نیومده که حرف بزنم خیلی فرصتی نبوده که خودم رو معرفی کنم شاید هم راست میگی به قول تو باید عصبانی بشم تا حرف دلم رو بزنم ولی به اندازه نصف انگشت های دست تو زندگیم اونقدر عصبانی شدم که داد بزنم که هوار بکشم که در نهایت بگم همه اون چیزهایی که فکر میکنید اشتباهه من تا کی باید لبخند به لبم بدوزم تا کی؟ امروز و...
-
یا خود خدا
23 دی 1387 11:24
یک چیزهایی این روزا برام خیلی جای سوال شده چرا نمیتونم چرا مثل خیلی های دیگه نمیتونم شونه بالا بندازم بگم به من چه دلم خیلی میخواد بگم ببین آدم تو اگر خوب بلدی تند حرف بزنی من بهترشو میتونم ولی تو خودم نگه میدارم نگه میدارم تا جایی که دیگه سرریزش سر خودمو هم میبره دنیا دنیا داریم جبران مافات میکنیم داریم تقاص پس میدیم...
-
...
15 دی 1387 23:48
کی شعر تر انگیزد ؟ خاطر که هزین باشد !
-
سایه
3 دی 1387 08:14
چند این شب و خاموشی؟ وقت است که برخیزم وین آتش خندان را با صبح برانگیزم گر سوختنم باید، افروختنم باید ای عشق بزن در من، کز شعله نپرهیزم صد دشت شقایق چشم، در خون دلم دار م تا خود به کجا آخر، با خاک در آمیزم چون کوه نشستم من، با تاب و تب پنهان صد زلزله برخیزد، آنگاه که برخیزم برخیزم و بگشایم ، بند از دل پرآتش وین سیل...
-
اسماعیلیه از حسن صباح تا آقا خان
23 آذر 1387 12:04
یک مجموعه هتل تو آفریقا هست که آقا خان درست کرده جدیدا یک شعبه هم زده تو کابل قبلا هم از این آقا خان شنیده بودم ولی نه به این جدیت رهبر اسماعیلیه است و از ۲۰-۲۱ سالگی به امامت رسیده و امسال ۵۰ سال امامتش رو جشن میگیره و دور دنیا داره میچرخه فرقه " اسماعیلیه " از فرق منشعب مذهب شیعه است . ظهور این فرقه ،...
-
باور
20 آذر 1387 22:18
من باور دارم ... که دعوا و جرّ و بحث دو نفر با هم به معنى این که آنها همدیگر را دوست ندارند نیست. و دعوا نکردن دو نفر با هم نیز به معنى این که آنها همدیگر را دوست دارند نمىباشد. من باور دارم ... که هر چقدر دوستمان خوب و صمیمى باشد هر از گاهى باعث ناراحتى ما خواهد شد و ما باید بدین خاطر او را ببخشیم. من باور دارم...
-
[ بدون عنوان ]
20 آذر 1387 11:11
نه دام است و نه زنجیر همه بسته چراییم؟
-
دیوانه کنی هر دو جهانش بخشی
16 آذر 1387 07:55
تمام تعجبم این است که این پرنده تنها چطور به این دامنه بی دانه عادت کرده است
-
داستان کوتاه متشکرم اثر آنتوان چخوف
14 آذر 1387 08:09
همین چند روز پیش، «یولیا واسیلی اِونا » پرستار بچههایم را به اتاقم دعوت کردم تا با او تسویه حساب کنم . به او گفتم: بنشینید«یولیا واسیلی اِونا»! میدانم که دست و بالتان خالی است امّا رودربایستی دارید و آن را به زبان نمیآورید. ببینید، ما توافق کردیم که ماهی سیروبل به شما بدهم این طور نیست؟ - چهل...
-
[ بدون عنوان ]
13 آذر 1387 02:17
اومدم به خودم تبریکات صمیمانه بگم که هنوز قالب اینجا رو عوض نکردم
-
رسمی دارد
6 آذر 1387 22:26
دارم آرامآرام به داناییِ دورِ آسمان میرسم. رسمی دارد این راهِ پُر خَم و خواب که باید از افتادنش، بیاموزی. برخاستن علیه خویش وُ شنیدنِ بیدلیلِ مشتی حروفِ مُفت. تعجب میکنم! چه قطرهها که بیرود و بیرویا به دریا رسیدهاند، چه دریاها که بیدیده، بیچراغ چشم به راهِ یکی قطرهی شبنمند! چطور میشود این همه ساده به...
-
نرو بالا
6 آذر 1387 03:29
واقعا دل خجسته ای دارن این ملت بعضی قیمت ها به شکل نجومی بالاست بازم مردم خرید میکنند دوستی دارم که مغازه لوازم خونگی داره میگه ارزون بگذاریم کسی نمیبره باید قیمت ها را ببریم بالا...
-
قایم موشک
5 آذر 1387 01:50
چشم میگذارم و تا صد می شمرم بر میگردم دم نرمت از پشت درخت بالا و پایین میرود سنجابک من
-
[ بدون عنوان ]
2 آذر 1387 22:53
شب هایی که صبح نمیشوند
-
جدل
1 آذر 1387 19:51
پُرم از خالیِ گفتگویمان
-
[ بدون عنوان ]
1 آذر 1387 11:29
آقا به یک پسر درباره عملیات شب گذشته اش نظر بدی فحش محسوب میشه ! ؟! آقایون پسرا لطفا نظر بدین یکی از این دوستای من به جناب دوست جونش گفته تو محشری ! اونم بهش برخورده که یعنی که چی ... خوب بوده بهت خوش گذشته دیگه گفتن نداره ! گفتن نداره یعنی واقعا؟!