مرور میکنم و می بینم که این همه وقت این من نبودم که دستم روی سرت بود بلکه این خودت بودی که دستت روی قلبت بود . انگشتات زیر رده های اشکت بود.
اگر این خواستن حتی یک طرفه بود از طرف تو بیشتر بود و عالمی بسیج شده بودند که منو از سر راه بردارند.
شاید این روزها دارم زیادی فکر میکنم
برای هردوی ما شرایط تغییر کرد ورق برگشت .
من اونقدر دوستت دارم شنیدم که دلم برای به زور از زبون تو کشیدن بیرون تنگ شد. .....
و مرور میکنم نوشته هایم را که
آیینه دادی که تورا هرروز در آن بنگرم هرروز هر روز هر روز