نوشتن در تاریکی

پشت این پنجره ،یک نامعلوم ،نگران من و توست

نوشتن در تاریکی

پشت این پنجره ،یک نامعلوم ،نگران من و توست

یک قطره خاک

بدون هیچ نشونی میای و عمیق ترین خط ها را اینجا میکشی و میری .
اینجا درست وسط دل نگران من !
گاهی حس میکنم خدا، موقع بد بیاری، قدرت و استقامت یک کوه را بهم میده.
هرچند کوه یک روزی خاک بوده و دوباره هم تبدیل به خاک میشه .
ولی خاک سرده ، هر کس هم هر چیزی برای پنهان کردن داره به خاک میسپره !
هر چیزی که بخواهی کمی تسلای دل غمینت بشه میدیش به خاک.
 حالا که کوهم خواستی  بیا حرف بزن کمی سبک بشی همیشه هستم خودت میدونی کجا !
اگر هم روزی خاک شدم بازم سردم اونقدر که آتش غم ها رو سرد کنه .
اگه در اینجا را یک روز زدی و هیچ کس باز نکرد بدون خاک شدم.