نوشتن در تاریکی

پشت این پنجره ،یک نامعلوم ،نگران من و توست

نوشتن در تاریکی

پشت این پنجره ،یک نامعلوم ،نگران من و توست

که بود آنکه نشانی ام را به تو داد

که بود او؟

از کدامین راه؟

بگو !

چگونه؟

از کجا برای تسخیر روح من آمده ای؟

منی که تلخ ترین بودم

منی که الهه خشم

با تاجی از تیغ و خار

منی که خداوند تنهایی .

که بود آنکه نشانی ام را به تو داد؟

چه کسی راهنمای تو بود؟

کدامین صخره، کدامین دود، کدامین آتشدان؟

زمین لرزید گیلاس های پایه دار

از شراب خورشید نوشیدند

و من پر شدم از تو

و من پر شدم از عشقی باکره

که تو باشی

که بود آنکه نشانی ام را به تو داد؟

بیش از آنکه برنجانم

رنجیده شدم

بیش از آنکه دوستم بدارند

دوستشان داشتم

بیش از آنکه عشقم دهند

عشقشان .

و این حاصلی است از سالی دور تا امروز

قلبی به زخم اندر نشسته را

کنون مرا می خوانید .