نوشتن در تاریکی

پشت این پنجره ،یک نامعلوم ،نگران من و توست

نوشتن در تاریکی

پشت این پنجره ،یک نامعلوم ،نگران من و توست

دم غروب روز نمیدانم چندم
 قابلیت این رو دارم که از جایی میان ماورا بیرونش بکشم 
یقه ش را محکم بچسبم کمی پایین تر بیاید، جوری که انقدر بلندقدتر از من نباشد و محکم ببوسمش
من امروز هزار بار چشمهایم را بستم و هزار مدل مختلف بوسیده شدم بدون آنکه حتی یک بار تکراری در کار باشد
...من چنین مغز آشفته و فانتزی سازی دارم،من حتی هرم داغ نفسهایش را جایی روی گردنم حس کردم