نوشتن در تاریکی

پشت این پنجره ،یک نامعلوم ،نگران من و توست

نوشتن در تاریکی

پشت این پنجره ،یک نامعلوم ،نگران من و توست

اگر قدرتش رو داشتم حتما جواز کار خیلی از مشاورهای به ظاهر روان‌شناس رو باطل می‌کردم.

و اگر قدرتش رو داشتم به اونهایی که از نظر فکری با آدمی که سالها باهاش بودند و حرف زدند احساس نزدیکی می‌کنند جواز مشاوره موقت می‌دادم.

این‌بار اگر پیش مشاور رفتی اول و وسط ماجرا را هم تعریف کن! نه اصلا فکر کن که اینبار نوبت من است مگر نه اینکه باهم پیش مشاور می‌روند؟ برو ! برو جای من برو ! من بشو ! از طرف من حرف بزن... هر چند من این آدم رو که یک طرفه به قاضی رفته و حکم داده رو از اصل قبول ندارم ولی تو که قبولش داری برو پیشش و من بشو...

اونوقت دلم می‌خواهد ببینم باز رای به مظلومیت تو و ظالم بودن من می‌دهد؟

در جلسات مشاوره آیا به او گفتی چه بر ما گذشته ؟ گفتی چه کردی با من؟ گفتی یا نه؟!

یک‌طرفه به قاضی رفته‌ای و راضی برگشته‌ای ! و سهم من همین دریغ سلامهای دم وقت رفتن است.

ندیدی؟ این دوروز ندیدی چراغ این خانه تا صبح روشن بود ؟!

عابر نبودی؟!