نوشتن در تاریکی

پشت این پنجره ،یک نامعلوم ،نگران من و توست

نوشتن در تاریکی

پشت این پنجره ،یک نامعلوم ،نگران من و توست

عروسک

هنوز آدم ها انقدر مستند که نمیبیند بی صدا آواز شدنم را !
هنوز آدم ها انقدر گیجند که نمی خواهند ساده شوند.
مثل عروسک ، مثل رویای داغ نیمه شب تابستان .
ساده اما ساکت اما صبور اما به معنی همه درد .
اینجا رازقی هم ساکت است ، خموش با آن چشمهای زلال تب زده .
حساب سال و ماه و بخت و یار نیست .
حساب این است که من یادم نمیرود ، من خوبی یادم نمیرود ، یادم نمیرود اگر آن شب سرد زمستان به من خوش گذشت .