نوشتن در تاریکی

پشت این پنجره ،یک نامعلوم ،نگران من و توست

نوشتن در تاریکی

پشت این پنجره ،یک نامعلوم ،نگران من و توست

لباس آبی خیلی کمرنگ پوشیده بودی با یک شلوار سرمه ای و کمربند و اینا دم خونه ما ! 

هی داشتیم بدو بدو حرف میزدیم و به خونه نزدیک میشدیم گفتم من دیگه برم! باز حرف زدیم .... 

داداش جان در پارکینگ رو باز کرد منم آروم گفتم خب می بینمت بعدا تو هم بلند بلند گفتی می بینمت کاری نداری؟ فعلا خداحافظ !!! 

داداش جان یک نگاهی به من کرد یک نگاهی به تو کرد گفت کی بود؟ گفتم ( اسمت ) 

هیچی نگفت ! سوار ماشینش شدم میگه: عکس های دوربین رو ریختم رو کامپیوتر این عکس ابزار و وسایل چی بود تو دوربین؟ میگم ابزار کدومه ؟ میگه همین عکس های کارگاه و اینا!!! یادم میفته دوربینم دستت بوده ! میخوام خودمو  مطلع نشون بدم میگم هیچی عکس های کاری بود ! 

میگه کار کی؟!!  

گیر افتادم تو دلم میگم آخه مرد حسابی با دوربین عکس میگیری چرا هیچی نمیگی ... 

بساطی بود تو خواب ... 

چه اعتماد به نفسی داشتم....