نوشتن در تاریکی

پشت این پنجره ،یک نامعلوم ،نگران من و توست

نوشتن در تاریکی

پشت این پنجره ،یک نامعلوم ،نگران من و توست

دارم تیکه های زندگیمو کنار هم میگذارم! 

که ببینم از کجا شروع شد. 

از باعثش ! از اینکه هیچ آدمی رو جز خودم مقصر نمیبینم. 

در نهایت هم محبت و اعتماد به نفس / 

حالا هی پر و خالی میشوم که بگویم هیچی ته این دلم نمونده به خدا باور کن 

سر سوزنی شکایت اگر بود گذاشتم و داد و بیداد کردم و همین. 

برعکس! همیشه هم یک سری آدم جلوی من سبز میشوند که روزهای آخرشونه!! 

یک کم هم که بخوام مغرور بشم میگم بی خیال دوروز دنیا ارزشش رو نداره . 

 

این خرد شدن نیست این ارزش گرفتن است.