نوشتن در تاریکی

پشت این پنجره ،یک نامعلوم ،نگران من و توست

نوشتن در تاریکی

پشت این پنجره ،یک نامعلوم ،نگران من و توست

خواب سبز

خودت میدونی چقدر سخته !
خودت میدونی چقدر درده !
حرف زدن از چیزی که منع شدی از گفتنش.
دیدن کسی که نباید ببینیش .
شنیدن کسی که نباید بشنویش.
دیدن همه علامت های ممنوع روی شیشه غبار گرفته دل .
دیدن همه نگاه های ممنوع از پشت زلال اشکی که  پشت پلکها نی نی میزنه.
خودت میدونی چقدر دلتنگم و باز تو را به یک باغ سبزِ سبزِ سبز.... خواب دیدم.
نظرات 2 + ارسال نظر
... 5 مرداد 1384 ساعت 04:02 ب.ظ

من به امید دیدن باغ سبزی که تو هم درون آن باشی شبها سر به بالین می گذارم

[ بدون نام ] 5 مرداد 1384 ساعت 07:15 ب.ظ

به امید خواندن نوشته ای سبز هر روز اینجا سر می زنم. بنویس لطفآ...
خودت‌میدونی چقدر سخته برام وقتی‌میام‌می بینم چند روزیه هیچی ننوشتی
میدونی چقدر درده وقتی ازت بی خبرم؟
میدونی واسم چقدرسخته وقتی میشنوم اینجا میگن امروز روز زنه ومن نمیدونم که چطوری بهت تبریک بگم؟
روزت مبارک

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد