خودت میدونی چقدر سخته !
خودت میدونی چقدر درده !
حرف زدن از چیزی که منع شدی از گفتنش.
دیدن کسی که نباید ببینیش .
شنیدن کسی که نباید بشنویش.
دیدن همه علامت های ممنوع روی شیشه غبار گرفته دل .
دیدن همه نگاه های ممنوع از پشت زلال اشکی که پشت پلکها نی نی میزنه.
خودت میدونی چقدر دلتنگم و باز تو را به یک باغ سبزِ سبزِ سبز.... خواب دیدم.
من به امید دیدن باغ سبزی که تو هم درون آن باشی شبها سر به بالین می گذارم
به امید خواندن نوشته ای سبز هر روز اینجا سر می زنم. بنویس لطفآ...
خودتمیدونی چقدر سخته برام وقتیمیاممی بینم چند روزیه هیچی ننوشتی
میدونی چقدر درده وقتی ازت بی خبرم؟
میدونی واسم چقدرسخته وقتی میشنوم اینجا میگن امروز روز زنه ومن نمیدونم که چطوری بهت تبریک بگم؟
روزت مبارک