نوشتن در تاریکی

پشت این پنجره ،یک نامعلوم ،نگران من و توست

نوشتن در تاریکی

پشت این پنجره ،یک نامعلوم ،نگران من و توست

اگه باز نیای به سقف آسمون سنگ میزنم
اگه باز نیای تمام آیینه ها را میشکنم
...
نظرات 2 + ارسال نظر
. 6 آبان 1384 ساعت 05:21 ق.ظ

همانند چشمانی
که در سیاهی مطلق
با بسته شدن پلک‏ها
ناپدید می‏شوند
ناپدید می‏شوی
و من تمام شب را
درجستجویت می‏گردم
صبح که فرا می‏رسد
می‏دانم دیگر وقتی باقی
نمانده است
-تنها چند دقیقه-

. 13 آبان 1384 ساعت 04:57 ق.ظ

این آوارهای آسمانی که بر سرم میریزد نشان از همان سنگهاست.و تازه میفهمم که آیینه دروغ نمیگه و این منم که شکستم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد