نوشتن در تاریکی

پشت این پنجره ،یک نامعلوم ،نگران من و توست

نوشتن در تاریکی

پشت این پنجره ،یک نامعلوم ،نگران من و توست

باید دوباره تعریف کنم

یک روز بارانی در پارک جمشیدیه!

اون مرد ...

نظرات 2 + ارسال نظر
hhz 22 آبان 1386 ساعت 05:34 ب.ظ http://hhz.blogsky.com

مٌرد؟

(خیلی از نوشته هات لذت میبرم شایدواسه اینه که امکان خیال پردازی رو بهم میده.)

[ بدون نام ] 23 آبان 1386 ساعت 12:38 ق.ظ

چشم های بارانیت بهانه ماندنم شده
چه قدر دنیای بزرگ من
در سادگی تو کوچک است
باران را دوست دارم
ببار...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد