نوشتن در تاریکی

پشت این پنجره ،یک نامعلوم ،نگران من و توست

نوشتن در تاریکی

پشت این پنجره ،یک نامعلوم ،نگران من و توست

ای داد و بیداد از این روزگار

کف دستهایم خطوط مبهمی است حکایتی آشفته از روزهای خوب و بد

روی دستم اما حکایت زندگی است روزمره هر روزم

سوختگی بالای دستم مربوط به آخرین عملیات پخت کیک است چسبیده به بالای فر

آن خراش عمیق ولی کوتاه روی انگشتم بریدگی است !

آمده بودم نایلون روکش را از جعبه تیغه دارش جدا کنم کجا تا کجا برید !

ناخن هایم شکسته و خسته 

هیچوقت بلند نمیشود!

خانوم مانیکور با ترحم به ناخن هایم نگاه میکند میگوید فرنچ کنم با دلخوشی میگویم فرنچ کن

ولی میدانم مهمان دوروز است با این شستشوهای هر روز بی دستکش و بی حفاظ

ریش ریش میشود به دندان میگیرم!

حالا هم که چهار تا انگشت محترم همگی باهم اعتصاب کرده اند !
در یک عملیات متحورانه تعادلم را از دست دادم و دستم را سپر کردم که هر چهارتایشان برگشتند از آنوری !!!
خوب شوید تورو به جدتان ! لازمتان دارم