نوشتن در تاریکی

پشت این پنجره ،یک نامعلوم ،نگران من و توست

نوشتن در تاریکی

پشت این پنجره ،یک نامعلوم ،نگران من و توست

میگوید دلتنگی هایت برای من نیست

کاری نمیتوانم برایت کنم

سرد است!

سردتر از یخ زدن های  روزهای بی آفتاب...

یادم نمیاید به هیچ کس گفته باشم 

یادگاریهایت برای من نیست

صحبت از درد من نیست 

کاری برایت نمیکنم

من را چال کرده ام 

جایی  نشسته ام روی زانوهایم

خواسته ام بگویید بشنوم بخوانم بخوابید 

میگویید اشتباه کرده ای که نرانده اید که در نبسته ای


شمایی که مرا به دلتنگیهایتان مهمان کرده اید و نوبت من که میشود میگوید از جنس من نیست برو!