نوشتن در تاریکی

پشت این پنجره ،یک نامعلوم ،نگران من و توست

نوشتن در تاریکی

پشت این پنجره ،یک نامعلوم ،نگران من و توست

 یک آشنایی داریم چای نمی‌خوره 

همیشه هم تا سه چهار ساعت بعد از اینکه خونشون هستیم چای یادش می‌ره

گاهی هم اصلا چای نخورده میایم بیرون شوهرش خدابیامرز که زنده بود می‌گفت : خانوم جان خودت چای نمی‌خوری مهمان که می‌خوره

نه که بخواد بی‌ادبی و بی‌اعتنایی کنه ! چون خودش نمی‌خورد نیازش رو حس نمی‌کرد

حالا هم اگر نیازش رو در خودت از بین ببری که نخوای دوست داشته بشی نخوای عشق رو بطلبی

اونوقت منتظر باید بود که سر سفره هیچ‌کس محبت نگذاری....