نوشتن در تاریکی

پشت این پنجره ،یک نامعلوم ،نگران من و توست

نوشتن در تاریکی

پشت این پنجره ،یک نامعلوم ،نگران من و توست

چون تو جانان منی، جان بی تو خرم کی شود؟
چون تو در کس ننگری، کس با تو همدم کی شود؟

گر جمال جانفزای خویش بنمایی به ما
جان ما گر در فزاید، حسن تو کم کی شود؟

دل زمن بردی و پرسیدی: که دل گم کرده ای؟
این چنین طراریت با من مسلم کی شود؟

چون مرا دلخستگی از آرزوی روی توست
این چنین دلخستگی زایل به مرهم کی شود؟

غم از آن دارم که بی تو همچو حلقه بر درم
تا تو از در درنیایی از دلم غم کی شود؟

خلوتی می بایدم با تو زهی کار کمال
ذره ای هم خلوت خورشید عالم کی شود؟