نوشتن در تاریکی

پشت این پنجره ،یک نامعلوم ،نگران من و توست

نوشتن در تاریکی

پشت این پنجره ،یک نامعلوم ،نگران من و توست

حرف اول کلید

یکی بود یکی نبود توی شهرهای دور نه جای خیلی دور... توی یک تنگ غروب باز یکی بود یکی نبود .
من بودم و این صفحه و این قلم جادویی که بنویسم و بنویسم .
هر چند ازم قول گرفتی هیچ وقت هیچی ازت تو وبلاگم ننویسم .
ولی من می نویسم .
مثل خوابم رو زمین توی صحرا... تو مثل بارون تندی داری سبزم میکنی .
مینویسم که یادم بمونه ! نه شایدم مینویسم که یادم بره .