نوشتن در تاریکی

پشت این پنجره ،یک نامعلوم ،نگران من و توست

نوشتن در تاریکی

پشت این پنجره ،یک نامعلوم ،نگران من و توست

عصر سرد یخمالوی اردیبهشتی

تو خوابم انقدر نزدیک بهت نشسته بودم که وقتی موقع حرف زدن صورتم رو میچرخوندم گونه‌م می‌چسبید به گونه‌ت و زبری‌ش رو تو خواب حس می‌کرد

 ‌بهت گفتم  ته ریش گذاشتی؟

ادامه حرفا یادم نیست ولی یادمه هی به خودم نهیب میزدم میگفتم مگه قرار نبود دیگه انقدر نزدیکش نشی

باز تا دو روز حالت رو پرسید یادت رفت...

و فحش بد به تنهایی